جدول جو
جدول جو

معنی حسن همدانی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن همدانی(حَ سَ نِ هََ مَ)
ابن احمد بن علی بن حسن عطار مکنی به ابوالعلاء مقری. درگذشتۀ 569 هجری قمری او راست: ’اصول المآب’ و جز آن. (هدیه العارفین ج 1 ص 280) (زرکلی ص 222) (روضات 222)
او راست: کتاب ’الاکلیل’که بخش هشتم آن در معادن یمن بود و ابوریحان در پایان الجماهر چاپ حیدرآباد ص 268 از آن نقل کرده است
ابن فتح بن حمزه. درگذشتۀ 500 هجری قمری او راست: ’البدیع و البیان’. (هدیه العارفین ج 1 ص 278)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سِ نِ هََ مَ)
ابن العزیز رشید منتخب الدین مقری نحوی. تألیفاتی درقرائت قرآن دارد. و در 643 هجری قمری / 1245 میلادی در گذشت. (معجم المؤلفین از کشف الظنون) (روضات ص 238)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ حَ)
ابن حمدان تغلبی، مکنی به ابوعلی حمدانی و ناصرالدوله. یکی از امراء حمدانی و از فرزندان حسن بن عبدالله حمدانی است. در مصر بزرگ شد و به سرداری لشکر مستنصر رسید و به دست سران ترک در 465 هجری قمری کشته شد. (اعلام زرکلی چ 1 ص 224 ج 225) (تاریخ گزیده ص 336)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ حَ)
ابن حمدان بن حمدون تغلبی. متوفی 306 هجری قمری / 918 میلادی عموی سیف الدوله حمدانی و مؤسس حمدانیان است. در 283 هجری قمری بدستور معتضد، هارون بن عبدالله خارجی را شکست داد و اسیر کرد، و مقام عالی یافت و در نزاع ابن معتز با مقتدر طرفداری ابن معتز کرد و پس از پیروزی مقتدر، حسین با خانواده اش به موصل گریخت، و سپس مقتدر به او امان داد و به امارت قم فرستاد و باز در آنجا یاغی شد ولیکن بزودی به اطاعت بازگشت و امارت دیار ربیعه یافت و در آنجا باز سرپیچی کرد، لیکن این بار نیز مغلوب شد و او را در 303 هجری قمری ببغداد برده بحبس مقتدر انداختند و در 306 هجری قمری کشتند. (کامل ابن اثیر ج 8 ص 34) (فهرست تجارب الامم) (زرکلی چ 1 ص 248) (مجمل التواریخ 348) (تاریخ سیستان 289) (رجال حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مَ مَ)
ابن عبدالله بن باقر. در وطن خود ممقان متولد شد و در نجف ساکن و همانجا در 17 محرم 1323 هجری قمری دفن شده است. وی از مراجع شیعه بود و تألیفات بسیار داشت، مانند ’بشری الوصول’ و ’ذرایع الاحکام’ و جز آن. احوال وی راپسرش شیخ عبدالله مامقانی در کتاب تنقیح المقال آورده است. (ذریعه ج 3 ص 114 و 120 و 401) (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مِ)
ابن رحال مغربی فقیه مالکی. قاضی مکناسه بود و در آنجا در 1140 هجری قمری درگذشت. او راست: ’الارفاق فی مسائل الاستحقاق’ و دو حاشیه که در هدیه العارفین ج 1 ص 298 یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ تِ هََ مَ)
نامش محمدتقی بوده. هدایت آرد: مردی لاابالی سیاح خمار قلاش عیاش بود. پیوسته با باده و ساده یار و مجردانه در بلادش گذار و قرار. آخرالامر در آن سیاحت بدان قباحت درگذشت. ازوست:
میکشد دل جانب قاتل مرا
میدهد آخر بکشتن دل مرا.
شور آن شیرین پسر داریم ما
شور شیرینی به سر داریم ما.
خوابیده تمام ف تنه دهر
چشم تو مگر بخواب رفته.
از آن ترسم که ترسد قاتل من
بخاک و خون چو بیند بسمل من.
منم آن بلبل مسکین که به حسرت نگرم
جانب گلشن و گل چین ندهد بار مرا.
بعد دشنام فراوان دل خویش
میکنم شاد که نشناخت مرا.
از آمدن غیر به بزمم خبری داشت
کامروز گذشت از برم و چشم تری داشت.
(مجمعالفصحا ج 2 ص 93).
و همو در ’ریاض العارفین’ گوید: از علوم رسمیه بهره مند و بترک و تجرید سربلند، از معارف سالکین و ازاکابر شعرای معاصرین، در فنون سخن سرائی طبعش به غزل سرائی مایل و بیشتر اوقات در قید محبت جوانان شیرین شمایل، اوقاتش بسیاحت مصروف، و به وارستگی معروف، از اوست:
هرکس به کسی دارد گر عهدی و پیمانی
بر عهد تو پیوندد آخر همه پیمانها.
کسی را کار دل مشکل نیفتد
سر و کار کسی با دل نیفتد.
به هر گل میرسد میبوید این دل
نمیدانم که را میجوید این دل
لغت نامه دهخدا
همدانی. از قوم خود فرار کرده به بنی سلیم پیوست. پس از آنکه ایشان خواستند او را به قوم خود برگردانند از آنجا نیز فرار کرد. (الاصابه ج 2 ص 62)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
حسن بن علی بن سعید عمانی، مکنی به ابومحمد. وی مقری بود و پس از سال 500 ه. ق. ساکن مصر گشت. او راست: 1- المرشد. 2- الوقف و الابتداء. (از معجم المؤلفین از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 223)
ابن علی بن ابوعقیل محمد شیعی امامی. درگذشتۀ 167 هجری قمری او راست: کتاب ’الکروالفر’، ’التمسک بحبل الرسول’. (روضات ص 167 و 168) (هدیهالعارفین ج 1 ص 265)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هََ مَ)
ابن عمر بن محمد بن مشرف بن احمد همدانی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن اضحی. وی از بزرگان و قضات اندلس بود و در سال 492 هجری قمری در المریه متولد شد و دو بار عهده دار امر قضای آنجا گشت. سپس در غرناطه مسکن گزید و به مخالفت با ’ملثمان’ (نقاب پوشان) قیام کرد و در سال 539 هجری قمری درگذشت. وی ادیب و شاعرنیز بود. (از الاعلام زرکلی از الحلهالسیراء ص 207)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ حَ سَ)
علم الدین علی بن محمد بن عبدالصمد بن عبدالاحد الهمدانی المصری السخاوی المقری النحوی. رجوع به علی بن محمد... شود
لغت نامه دهخدا